معنی چوب دستی درویش

فارسی به عربی

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

درویش

درویش. [دَرْ] (اِخ) لقب علی درویش مشهور به سگ بچه. رجوع به علی درویش در ردیف خود شود.

درویش. [دَرْ] (اِخ) لقب علی بن امیربایزید جلایر. رجوع به علی درویش در ردیف خود شود.

درویش. [دَرْ] (اِخ) لقب علی بن حسن بن ابراهیم انکوری مصری. رجوع به علی درویش در ردیف خود شود.

درویش. [دَرْ] (اِخ) لقب علی بن ابراهیم از اهالی حلب. رجوع به علی درویش در ردیف خود شود.

درویش. [دَرْ] (اِخ) نام مملکت مهدی در سودان مصر. (یادداشت مرحوم دهخدا).


دستی دستی

دستی دستی. [دَ دَ] (ق مرکب) عامداً. عمداً. بعمد. قاصداً. قصداً. بقصد. عالماً. به اراده ٔ خود. بی اجبار. دستی. و رجوع به دستی شود.

معادل ابجد

چوب دستی درویش

1005

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری